جامعه
در ماههای گذشته اخبار زیادی از حوادث پادگانها و سربازانی که پیش از خودزنی، افراد دیگری را هم هدف قرار میدهند، منتشر شده است؛ سربازانی که از رفتنشان غمی ماندگار برای خانواده میماند و تصویری هولناک برای همخدمتیها.
به جای مبارزه با فقر، به مبارزه با فقیر پرداختهایم و تعدادی از مسئولان بر این نظرند که تهران آنقدر گران شود که این افراد نتوانند در آن زندگی کنند. میخواهند یک لایه حاشیهنشین جدید تعریف کنند تا این افراد وارد شهری چون تهران نشوند و چهره شهر را عوض نکنند.
حرفهای ضد و نقیض در موردشان زیاد است، «کولبرها» را میگویم، همانهایی که برای نان، با جان معامله میکنند و به دل کوهستانها و کوره راههای پر پیچ و خم میزنند تا شکم خود و خانوادهشان را پر کنند. در زندگیشان که عمیق میشوی، میبینی، نمیتوانند از درآمد این کار بگذرند. بسیاریشان از سر ناچاری بدان تن میدهند و عدهای نیز از سر ترجیح.
«سیستان»، در شمال جنوبشرقیترین استان ایران اکنون بیشباهت به یک تله نیست. تلهای انسانساخت که با وجود قدمت اساطیری و زیستبومی غنی، بر اثر روابط کژکارکرد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، رنگپریده از خشکی هامون و ریزگردهای همیشگی، مردم این منطقه را به دام انداخته و به مرور بازتولید فقر میکند. این تله، در نهایت افزایش حاشیهنشینی و سکونتگاههای غیررسمی را برای این منطقه به ارمغان آورده یا در قالبی دیگر، داغ مهاجرت را بر پیشانی این مردم نشانده است.