جامعه
سهميه نون بچهها رو بهشون نمیدادن. قايم میكردن و میفروختن به بازيافتی. بعد از سه هفته ما رو فرستادن كمرد. نصف بچهها اسهال خونی گرفته بودن. به كثيفی اردوگاه اعتراض كرديم، هميارای اردوگاه با لوله سبز ريختن سرمون. من بعد از 50 روز آزاد شدم. صبح آزاد شدم، از جاجرود اومدم تهران، غروب رسيدم پارک دروازه غار، همون جا نيم گرم هرويين گرفتم و كشيدم.
قصهخوانی برای کودکان، فضایی ایجاد میکند که نشان دهد هر بخشی که در قصهمان ساختهایم، سویه دیگری هم برای نگریستن دارد. مثلا یاد میگیریم برای ارزیابیهایمان، دیدگاه دیگران را هم وارد قصههایمان کنیم و این یعنی رمز شکوفایی!
سال پیش در اوج کرونا یک مشتری داشتیم که برای مزار مادرش سنگ سفارش داد و خرید قسطی کرد. قسط اول را رساند اما دیگر پیدایش نشد. اطلاعات مادرش در بهشت زهرا ثبت است اما ما دیگر سراغش نرفتیم. همین تجربه باعث شد که قسطی سنگ نفروشیم.
داستان همان داستان تکراری چندین دهه گذشته مدارس دولتی است. دی ماه که میشود مدیران مدارس از امتحان و کارنامه دانشآموز بهعنوان ابزاری برای گرفتن وجه نقد از والدین استفاده میکنند و آنها را در تنگنا قرار میدهند.
آلندۀ انقلابی کشته شد و پینوشۀ کودتاچی به قدرت رسید. طبق سناریوی همیشگی نئولیبرالها ابتدا فضا امنیتی- پلیسی میشود، نهادها و مجموعههای اقتصادی و صنعتی از دولت سلب مالکیت میشوند و به اسم آزادسازی و خصوصیسازی در دامن بخش خصوصی میافتند، رفاه رخت بر میبندد، کالای رایگان، ناگهان پولی میشود. اما بخش اصلی سناریو هنوز مانده؛ تعدیل ساختاری.