«دارو نیست و معلوم نیست چه زمانی بیاریم.» این جوابی است که حالا دیگر بسیاری از داروخانهها به بیماران میدهند. حتی هلال احمر و ۱۳ آبان نیز در بیشتر اوقات جوابشان منفی است. نتیجه این شرایط وضعیتی است که بیماران را آشفته کرده و از نبود دارو نگران هستند.
به طنز گفته میشود که «پول تو کار خیر است»! و لابد این جمله اگر نه صد درصد و با شمولیت عام، بلکه در موارد بسیاری صحت دارد؛ شاهد آن نیز گسترشِ نجومی موسسات خیریه در کشور است؛ موسساتی که وقتی پا به دفتر و دستکشان میگذاری، ساختمانهای بعضاً مجلل و دفاتر مدیریت شکیل همراه با مبلمان گرانقیمت را میبینی که همراه با پرسنل بسیار، دقیقاً مثل یک شرکت بخش خصوصی از صبح تا غروب مشغول کار هستند و اگر بپرسی چه کاری؛ میگویند فقط خدمترسانی!
تصویر بسیاری از مردم در پایین جامعه ضرورتا همان تصویر کسانی نیست که صدایشان شنیده میشود؛ بنابراین این موضوع قضیه را پیچیده میکند. چرا این نوع تجربیات در تاریخ کمتر دیده میشود و ما کمتر درباره آنها میشنویم؟ همه میدانند، تاریخنویسی معمولا از بالاست و نخبگان و کسانی که سواد دارند و دانشگاه رفتهاند، آن را مینویسند. بسیاری از آنها از نظر طبقاتی در وضعیتی هستند که شاید چندان نمیدانند در طبقات پایین جامعه چه میگذرد و این به نظر من نقطه ضعف بزرگی است.
صبور مرتب از آه و ناله زیاد و بدون اراده دستان خود را به چهره و زانوهایش میکوبد، تا دردش را کمی التیام بخشد: «ما انسان هستیم و اشرف مخلوقات. خلقت ما [بیناجنسیها] به دست خود ما نبوده است. میله را با پیکنیک گاز داغ کردند و همینجا را داغ کردند.»
معضل ترافیک که به یک گره کور در پایتخت بدل شده و هر روز بدتر میشود، آلودگی هوای تهران و کمبود امکانات حمل و نقل عمومی، نابسامانی وضعیت خیابانها و پیادهروها، کمتر شدن فضای تنفس شهر به دلیل ساخت و سازهای بیضابطه و از بین رفتن باغها و درختان تهران و صدها مشکل ریز و درشت دیگر که پایتخت با آن دست و پنجه نرم میکند در مقابل نام یک خیابان برای مردم تهران اهمیت بیشتری دارند.