فرهنگ
چند سالی از طرح موضوع بومیسازی علوم انسانی میگذرد. شوراها و همایشهای گوناگونی پیرامون اجرای این ایده شکل گرفته و برگزار شده است. هر از چندی نیز آماری حاکی از رشد علم و بالا بودن میزان مقالات و پژوهشهای علوم انسانی در کشور منتشر میشود. چقدر این آمار نشاندهنده وضعیت واقعی پژوهش و تولید علم و بسط آگاهی است؟ چه میزان از این مقالات واقعی و یا فروشی است؟ آیا در علوم انسانی میتوان تعداد پژوهشها را نشانی بر کیفیت و پیشرفت دانست؟
چرا و چطور بعضی کلمات به طور کامل و طولانی ادا میشوند و برخی خلاصه و کوتاه؟ چرا ری را شهرری میخوانیم اما فئودور داستایفسکی را «داستایفسکی»؟
عرصه عمومی و یا فضای شهری در چند دهه اخیر از طرف هنرمندان و به همین ترتیب از سوی سازمانها و نهادهای شهری مورد توجه ویژه ای قرار گرفته است. حضور هنر و آثار هنری در فضای زیست شهری و در مواجهه با شهروندان یکی از مهمترین مسائل هنر معاصر است. هنری که تلاش میکند از فضاهای قراردادی گالری، موزه و مکانهای مخصوص هنر فاصله بگیرد و در برخوردی مستقیمتر با زندگی روزمره مخاطبان قرار بگیرد. عرصه عمومی تا کجا میتواند شبکههایی از همکاریهای فرهنگی و یا در خدمت هنرنمایی همگانی باشد؟
بسیاری از هنرمندان و افرادی که درگیر کارهای فرهنگی هستند، خود را به عنوان کارگر فرهنگی به رسمیت نمیشناسند. گاه به سادگی به خاطر «منزلت» کارشان به آنها حقوق پرداخته نمیشود. از سویی، فرهنگ کار محور به ما باورانده است که کار کردن همواره یک ارزش است. اما چه چیزی کار تعریف میشود؟ آیا مطالبهی حقمان تنها یک انتخاب شخصی است؟