هنگامی که سیاستمدارن «به نام آزادی، اعلان جنگ میکنند» و به نام «ایجاد شغل» از کم اهمیت بودن محیطزیست میگویند، این نه دست مردم که باید دست قدرتهای بزرگ اقتصادی باشد که از آستینشان بیرون آمده تا پای «پروژههای توسعهای» را امضا کنند. اخیرا آقای رئیسجمهور گفته است «زندگی مردم» اصل است و نه توصیههای «ملالغتی» محیطزیست. اما آیا این سیاستمدارن به تناقضات خطرناک ایدههای خود واقف نیستند؟
تنها فقر و خشونت گرسنگی نیست که کاروان مهاجران را از آمریکای مرکزی از راه مکزیک به ایالات متحده روانه میدارد. یکی دیگر از عوامل شکلدهندهی کاروان مهاجران که از دیدها پنهان مانده، تغییراتاقلیمی است. اکثر این مهاجران اهل کشورهای گواتمالا، هندوراس و السالوادور هستند. سه کشوری که با خشونت، جرایم سازمانیافته و فساد سیستماتیک ویران شدهاند.
مطالعات جدید نشان میدهند که سدسازی بیامان، رشد جمعیت، و کشاورزی حسابنشده از عوامل تخریب لایههای زیرین زمین در تهران شده و آهسته آهسته موجب فرونشست زمینهای پایتخت میشوند.
سلاحهای هستهای را فراموش کنید. بمبهای شیمیایی و میکروبی را هم. چیزی خطرناکتر از همهی اینها به زرادخانهی دیوانگان راه پیدا کرده و روز به روز «دقیقتر» میشود. آنقدر دقیق که بتواند برای کشتار جمعی «عناصر نامطلوب» به کار رود. آیا بشر از شر سلاحهای هوشمند جان سالم به در خواهد برد؟
اگر گروهی از افراد میتوانند زمان و انرژی خود را برای مطالعه و تحقیق، صرف کنند، چنین چیزی تنها با حمایت اجتماع از آنها ممکن است. پس چرا نباید نتایج کارشان، به جامعه بازگردد و در دسترس همهی افراد باشد؟
در ۱۸۹۰میلادی، ویلیام موریس جهانی آرمانشهری را تصور کرد، رها از بردگی مزدی. به مدد تکنولوژی، امروز بالاخره رویاهای او در دسترسمان است.
در میان این همه اخبار نگران کنننده از دگرگونی آبوهوا و خطرات ناشی از آن، شاید این نکته برای بسیاری مغفول مانده باشد که چه تفاوت و ارتباطی بین «گرمایش جهانی» و «تغییرات اقلیمی» وجود دارد.
سیاستمداران و احزاب با حمایت ثروتمندان در حال قانونیکردن خصوصیسازی فضا هستند تا همان الگوی قرنهای گذشته بار دیگر تکرار شود. اما این بار بر سطح اجرام فضایی نیروی کاری برای استثمار وجود نخواهد داشت و انسانها باید از زمین به آنجا منتقل شوند. آیا این نمایی امیدوارکننده برای بشریت است؟ باید به تجربیات گذشته و وضعیت امروز نگاهی انداخت.