skip to Main Content
ما برای ارباب کار می‌کنیم
جامعه زیراسلایدر

روایتی از کودکان زباله‌گرد شهر کرج

ما برای ارباب کار می‌کنیم

بعضی‌هایشان موتور دارند، بعضی‌ها چرخ و بیشترشان هم با یک گونی روی دوششان در شهر می‌چرخند. آن‌ها به دنبال ضایعات به همه‌جا سرک می‌کشند. سطل‌های زباله، خرابه‌ها، اماکن دپو و هرجایی که زباله باشد. «ما برای ارباب کار می‌کنیم. از اول همه او را ارباب صدا می‌کردند. ضایعاتمان را به او می‌فروشیم. او با شهرداری قرارداد دارد. از خود ما نمی‌خرند. اگر تنها باشیم وسایلمان را هم می‌گیرند و پس نمی‌دهند. چون برای ارباب کار می‌کنیم، اجازه داریم این منطقه را بگردیم.‌ اگر بیرون از این منطقه باشیم، ماموران شهرداری می‌آیند و ما را می‌برند اما مهرشهر و مهندسی زراعی کلا دست ارباب است.»



 

برعکس وزن بار روی دوش‌شان که زیاد است، اغلب سن کمی دارند و سن و سال‌شان از ۲۰ سال تجاوز نمی‌کند. در خیابان‌های محله مهرشهر کرج، با تعدادی از این بچه‌ها که با یک گونی بزرگ دورن سطل‌های زباله را می‌گشتند، روبه‌رو شدیم. جلوتر رفتیم و سرصحبت‌ را باز کردیم تا بخشی از زندگی و شغل‌شان را برایمان تعریف کنند.

وحید از همه‌شان کوچک‌تر است اما همه اعتراف می‌کنند که او با همین سن کم، از بقیه بیشتر و بهتر کار می‌کند. خودش کمی خجالتی است اما بعد از مدتی با ما احساس نزدیکی می‌کند و می‌گوید: با پدر و مادرم ۱۴ نفر هستیم و من پسر بزرگ خانواده‌ام. پدرم پیر است و یک کلیه ندارد به همین خاطر هم نمی‌تواند کار کند.

پرسیدم : روزی چند ساعت کار می‌کنی و چه‌قدر درآمد داری؟

جواب می‌دهد: هفت صبح از گاراژ می‌زنم بیرون و شب برای خواب برمی‌گردم. روزی ۳۰ تا ۴۰ کیلو ضایعات جمع می‌کنم و به ارباب می‌فروشم. کیلویی ۱۵۰۰ تومان از ما می‌خرد.

از او پرسیدم آیا با این درآمد، چرخ زندگی‌شان می‌چرخد و برای یک خانواده ۱۴ نفره کفایت می‌کند یا نه؟

می‌گوید: من نمی‌دانم. هرماه می‌روم پول را به مادرم می‌دهم و برمی‌گردم گاراژ. نمی‌دانم برایشان کافی است یا نه. بیشتر از این هم نمی‌توانم کار کنم مگر اینکه چرخ بخرم.

او را ترغیب کردم که بیشتر از خودش و خانواده‌اش بگوید. ادامه می‌دهد: ما از مشهد آمدیم اینجا. خانواده‌ام سمت ملارد زندگی می‌کنند اما خودم در گاراژ ارباب در مشکین دشت می‌مانم که به اینجا نزدیک باشم. دو کلاس سواد دارم و از وقتی آمدیم اینجا دیگر مدرسه نرفتم. یک برادر هفت ساله دارم که امسال باید می‌رفت مدرسه اما نشد. گفته بودند باید گوشی داشته باشد که فعلا نداریم.

چند خانواده در گاراژ ارباب زندگی می‌کنند

از آن‌ها درباره وضعیت گاراژی از آن حرف می‌زنند پرسیدم. هادی ۱۷ ساله جلو می‌آید و می‌گوید: این‌جا یکی از گاراژهای ارباب است. سه گاراژ در کرج دارد و همه برای او کار می‌کنند. گاراژ مشکین دشت اطراف پارک ابراهیم‌آباد است. نزدیک ۲۰ نفر هستیم که شب‌ها را آنجا می‌مانیم. کل گاراژ را اتاق اتاق کرده است. چند خانواده افغانی هم آنجا زندگی می‌کنند و به ارباب اجاره می‌دهند.

هادی سواد خواندن و نوشتن هم ندارد و تا به‌حال مدرسه نرفته است. دستان زمخت و کاری‌ای دارد و محکم صحبت می‌کند. انگار که سردسته بچه‌ها باشد، آن‌ها را مدیریت می‌کند و به آن‌ها خط می‌دهد که چه چیزی به ما بگویند و چه چیزی را کتمان کنند. درباره خودش می‌گوید: ما هم از مشهد آمدیم اینجا. پدرم فوت شده و شش خواهر دارم که کوچک هستند و نمی‌توانند کار کنند. مادرم در یک تولیدی لباس کار می‌کند و با خواهرانم شب را آنجا می‌خوابند. در واقع نگهبان هم هستند. من کار می‌کنم که آن‌ها درس بخوانند.

ماجرای کبیر؛ مهاجر افغانستانی ساکن گاراژ

از همه بزرگ‌تر کبیر است اما رفتارش این‌را نشان نمی‌دهد. جثه بزرگی دارد اما به شدت زیرنظر هادی است. هادی می‌گوید: کبیر مشکل روانی دارد و نمی‌تواند خوب صحبت کند. خانواده‌اش تا چندوقت پیش اینجا بودند اما حالا برگشته‌اند افغانستان و او همراه عمویش اینجا در گاراژ می‌ماند. تمام حقوقش را هم می‌فرستد هرات برای مادرش.

کبیر در نهایت آرام می‌شود و جلوتر می‌آید. با دستش چیزی به قطر یک بشکه را نشان می‌دهد و با لهجه پشتو می‌گوید: بازوهای ارباب این‌قدر است. مدام تکرار می‌کند « کل گیتی برای ارباب است » که یعنی او خیلی ثروتمند است. انگار که چیزی و کسی را به جز ارباب نمی‌شناسد.

کارفرمای شهرداری خودش را ارباب می‌نامد

صحبت‌های کبیر ما را کنجکاو می‌کند که بیشتر درباره ارباب از آن‌ها بپرسیم. هادی می‌گوید: از اول همه او را ارباب صدا می‌کردند، ما می‌گوییم ارباب. ضایعاتمان را به او می‌فروشیم و همان روز پولمان را می‌دهد. خیلی خوش حساب است. تا الان برای چندنفر کار کردم و آن‌ها پولم را ندادند اما ارباب هرروز حقوقم را می‌دهد.

از آن‌ها پرسیدم ارباب این ضایعات را چه می‌کند؟ هادی ادامه می‌دهد: با شهرداری قرارداد دارد. این منطقه دست او است و ما باید فقط همین حوالی را بگردیم. اگر بیرون از این منطقه باشیم، ماموران شهرداری می‌آیند و ما را می‌برند اما مهرشهر و مهندسی زراعی کلا دست ارباب است.

همچنین بخوانید:  شهرداری چگونه کاسب زباله شد

وحید می‌گوید: ارباب سه تا گاراژ دارد و ماشین مدل‌بالا سوار می‌شود. خیلی کارگر دارد و حسابی پول‌دار است. یک باشگاه بزرگ هم در تهران دارد. خودش مربی است و هیکلش خیلی خوب است.

پرسیدم چرا برای خودشان کار نمی‌کنند و ضایعات را مستقیما به اداره پسماند نمی‌فروشند. می‌گویند: از خود ما نمی‌خرند. اگر تنها باشیم وسایلمان را هم می‌گیرند و پس نمی‌دهند. چون برای ارباب کار می‌کنیم، اجازه داریم این منطقه را بگردیم.‌

۷۰ درصد کودکان کار البرز اتباع خارجی هستند

اسدالله حیدری مدیرکل بهزیستی البرز می‌گوید: ویژگی‌های خاص البرز مثل مهاجرپذیری بالا باعث شده آمار آسیب‌های اجتماعی در این استان بیش از استان‌های دیگر باشد.

وی اظهار کرد: متاسفانه بسیاری از افراد با بنیه ضعیف اقتصادی به امید یافتن شغل و بهبود شرایط زندگی به البرز مهاجرت می‌کنند.

حیدری توضیح داد: این مهاجرپذیری باعث شده جمعیت بومی در البرز در مقایسه با دیگر استان‌ها کمتر باشد و شاکله جمعیتی این استان را اقوام مختلف تشکیل دهند.

مدیر کل بهزیستی البرز با بیان اینکه صنعتی بودن البرز یک فرصت است نه تهدید، گفت: اگر از این فرصت به خوبی استفاده نشود هر روز شاهد گسترش آسیب‌های اجتماعی خواهیم بود.

این مسئول خاطرنشان کرد: در حال حاضر ضعف زیرساخت‌های بهداشتی و مشکلات معیشت از مهمترین مسائل استان است.

وی افزود: استان البرز در مسیر ترانزیت است و این معبر ترانزیت بودن تبعاتی برای استان البرز به همراه داشته است.

حیدری با اشاره به وجود کودکان کار و خیابان در استان توضیح داد: وجود کودکان کار و متکدیان در معرض آسیب و آسیب دیده، چهره درست و خوشایندی از شهر ما ارائه نمی‌دهد و نگاه منفی را نسبت به استان ما رواج می‌دهد.

حیدری ادامه داد: حدود ۷۰ درصد از کودکان کار و خیابان استان را اتباع خارجی تشکیل می‌دهند.

مدیرکل بهزیستی البرز گفت: بهزیستی به عنوان یک دستگاه متولی سلامت اجتماعی، برای حل معضلات و آسیب‌های اجتماعی به حضور مردم در کنار دستگاه‌های حمایتی متکی است و عقیده دارد راه غلبه بر آسیب‌های اجتماعی مشارکت گسترده و حضور مردم در کنار متولیان و مسئولین جامعه در غالب اشخاص حقیقی و حقوقی است.

رقابت سالم در قراردادهای پسماند وجود ندارد

رحیم خستو، نایب رئیس شورای شهر کرج هم با اشاره به اینکه امیدوارم مدیران مربوطه با نظارت و دقت بر پیمانکاران جلوی هرگونه بهره‌برداری و سوءاستفاده از کودکان کار را بگیرند، تصریح کرد: مدیریت پسماند موظف و مسئول نظارت بیشتر بر قراردادهاست، البته این مسئله چند سالی است که دست به گریبان وضعیت پسماند شهر کرج است، شاید یکی از مشکلات نوع پیمانکاری، مناقصات و قراردادهاست که عملاً شرایطی را ایجاد کرده تا رقابت سالم و مناسب در حوزه پسماند وجود نداشته باشد، بنابراین این امر نیاز به نظارت و دقت بیشتری است.

لحظاتی تلخ از مواجه با کودکان کار

شاید این گفتگو و گزارش میدانی یکی از تلخ‌ترین مصاحبه‌هایی بود که در طول عمر کاری‌مان انجام داده بودیم. مخاطب ما کودک کار نام داشت اما به هیچ وجه کودک نبود. هادی و وحید علیرغم سن کمی که داشتند، در نوجوانی به اندازه یک بزرگ‌سال بالغ درد کشیده بودند. این را وقتی فهمیدم که از وحید پرسیدم: برادر بزرگ‌تر از خودت نداری؟ خنده تلخی گوشه لبش نشست و گفت: اگر داشتم این‌جوری مجبور نبودم کار کنم. این یعنی او پذیرفته بود، سرپرست یک خانواده است و باید جور آن‌ها را بکشد. این‌ها داستان هزارویک شب خیالی نیستند، این‌ها افسانه‌های دور از دسترس نیستند. این بچه‌ها را هرروز می‌توانید در گوشه و کنار این شهر ببینید. برای لمس درد آن‌ها، کافی‌ست یک بار پای صحبت‌هایشان بنشینید.

فقر، درد مشترک آن‌هاست

وجه اشتراک آن‌ها فقر، خانواده پرجمعیت و بیکاری است. این عوامل آن‌قدر سنگین و آسیب‌زا هستند که اجازه برون رفت از شرایط فعلی را به آن‌ها نمی‌دهند. وحید و هادی هیچ وقتی برای خودشان صرف نمی‌کنند. آن‌ها در اوج نوجوانی، در اوج حساسیت سنی و بلوغی، در لحظاتی که نیازمند توجه، تفریح و شادی هستند، فقط و فقط کار می‌کنند که خانواده‌هایشان دوام بیاورند. پس اگر روزی در آینده، عملی خلاف عرف و قانون از آن‌ها سر بزند، هیچ‌کس حق ندارد آن‌ها را مقصر بداند. روزهایی که باید صرف ساخت و تکامل شخصیت وحید و هادی بشود، به چرخیدن میان زباله‌ها می‌گذرد.

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗