«بدن ما ملک عمومی نیست»

مریم هیچ وقت صورت آن مرد را ندید؛ چشمی نداشت برای دیدن. آن روز رفته بود تا در خیابان‌های خیس تهران، بوی باران را نفس بکشد. برود خانه هنرمندان که درخت‌هایش را، حوضش را، ساختمان‌ها و گالری‌هایش را ندیده بود … ادامه خواندن «بدن ما ملک عمومی نیست»