skip to Main Content
«غیبت» دوباره خانم علیزاده
فرهنگ یادداشت روز

درباره مستند محاکات غزاله‌ علیزاده، ساخته پگاه آهنگرانی

«غیبت» دوباره خانم علیزاده

مستند «محاکات» ساخته پگاه آهنگرانی درمورد غزاله علیزاده است. اما این مستند چیزی در مورد علیزاده به ما نمی‌گوید، مسئله‌ای ندارد، سراغ افرادی می‌رود که اصلا میلی به شناختن او نداشته‌اند، بلکه آنچه که برای‌شان جالب بوده «سیمای عجیب و مرموز یک زن» است.


چطور شد نوشتن/ساختن را شروع کردید؟

در جایی از مستند محاکات،‌ غزاله علیزاده به سوال «چطور شد نوشتن رو شروع کردید و چطور شد که نوشتن را انتخاب کردید؟» چنین پاسخ می‌دهد:

«من تنها فرزند خانواده بودم و در فضایی زندگی می‌کردم که نیاز به ارتباط با اطرافیانم داشتم. این ارتباط بدست نمی‌آمد. در نتیجه شخصیت‌هایی را ابداع می‌کردم و با آنها جهانی را می‌ساختم که من را احاطه می‌کرد و برام تسلی‌بخش بود. خواندن و نوشتن را هنوز بلد نبودم اما داستان می‌ساختم.»

جالب است که شبیه همین سوال از خود پگاه آهنگرانی در مورد ساختن این مستند هم پرسیده‌ شده است. او جواب می‌دهد:

«یک سری راش از خود غزاله به دست من رسید که او را در حالت‌های مختلف نشون می‌داد در جاهایی راه می‌رفت به آتش خیره می‌شد در خیابان‌ها قدم می‌زد و در قسمت‌هایی داستان‌هایش را می خواند با چشم‌های بسته در تمام لحظه‌ها انگار داشت در نمایشی بازی می‌کرد و کاراکتر خودش قابل تشخیص نبود. همان موقع که این فیلم‌ها و راش‌ها را می‌دیدم که تقریبا متعلق به چند ماه قبل از خودکشی‌اش بودند مجذوبش شدم. شخصیتی نمایشی که انگار دائم در حال فیلم بازی کردن است و مرگی عجیب و انتخاب شده اون حتی لوکیشن مرگش رو هم انتخاب کرده بود شروع کردم به تحقیق و صحبت کردن با اطرافیانش و پازل‌های شخصیتش کم کم برایم شکل گرفت و به نظرم برای سوژه یک فیلم مستند خوب بود.» (مصاحبه با روزنامه قانون)


ایده: راش‌هایی از خانم علیزاده

اگر بخواهیم گفته‌های پگاه آهنگرانی را با واقعیت‌ها و برخی حدس و گمان‌ها کامل کنیم، به نظر می‌رسد ماجرا این‌طور شروع شده باشد: جواد کراچی سال ۱۳۸۵ فیلمی به نام «دختری به شکل بهار» می‌سازد که پگاه آهنگرانی در آن بازی می‌کند. جواد کراچی در هندوستان سینما خوانده است و از قضا تصاویری دارد از غزاله علیزاده که در سال‌های آخر زندگی او ضبط شده‌اند. تصاویری که مربوط به شیوه نوشتن متفاوتش هستند، و یا او را در حال قدم زدن نشان می‌دهد. صحنه‌هایی که بارها تکرار می‌شوند. روشن نیست این تصاویر به چه منظور ضبط شده‌اند. به‌هرحال آهنگرانی همان‌طور که خودش می‌گوید با دیدن این تصاویر «مجذوب» او می‌شود و شاید فکر می‌کند داشتن همین‌ تصاویر «جالب» کافی است برای ساختن یک «مستند خوب».


ایده: مصاحبه با سپانلو، بیضایی، مجابی، کیمیایی و خانواده علیزاده

درست نمی‌دانیم حلقه نزدیکان علیزاده چه کسانی بودند. آیا سپانلو، کیمیایی و بیضایی حقیقتا نزدیک‌ترین بازماندگان غزاله علیزاده هستند که جلوی دوربین قرار گرفته‌اند؟

جسد غزاله علیزاده در اردیبهشت ۱۳۷۵ در روستای در رامسر پیدا شد. چند سال پس از قتل ده‌ها تن از نویسندگان و فعالان، که با عنوان قتل‌های زنجیره‌ای شناخته می‌شود. رویدادی که به تصفیه بخش مهمی از چهره‌های اثرگذار از عرصه ادبیات و سیاست منجر شد. محمد مختاری یکی از آنان بود. مختاری شاعر، نویسنده و منتقد و از اعضا کانون نویسندگان در آذر ۱۳۷۷ به قتل رسید. او یادداشتی دارد به نام «پیچیدگی سرنوشت یک خانه» که به بررسی کتاب خانه ادریسی‌ها، از مهم‌ترین آثار علیزاده می‌پردازد. می‌توان حدس زد که برخی از چهره‌هایی که چند سال پس از مرگ علیزاده توسط دستگاه اطلاعاتی به قتل رسیدند، و بسیاری که از ایران خارج شدند از نزدیکان غزاله علیزاده بودند. اگر این فرض را بپذیریم، بعید است که بپذیریم از میان اطرافیان او، سپانلو، بیضایی و کیمیایی تنها گزینه‌های واجد صلاحیت برای حرف زدن در مورد غزاله علیزاده بوده‌اند.

اتفاق دیگری هم می‌افتد: این فیلم در جشنواره حقیقت اکران نمی‌شود که شاید خیلی هم برای سازنده‌اش پیشامد بدی نبود. چون این مستند بی‌آنکه درست دیده شود سر زبان‌ها افتاد؛ و چون محاکات نشان داد که حتی با همه زلم‌‌زیمبوهایی که با خود دارد سزاوار فراموش شدن است؛ فیلمی که هیچ ندارد جز تکرار گفته‌های «اطرافیان» علیزاده، که او را آدم «عجیب» و «نامتعارفی» می‌دانستند. آدمی که به گفته قریب به اتفاق مصاحبه‌شوندگان نقش بازی می‌کرده؛ به نظر می‌رسد هیچ‌یک نمی‌دانند -یا نمی‌خواهند بدانند- که بازی کردن برای فریب دیگران است. برای بازی دادن. دیگرانی که به نظر می‌رسد هیچ راهی به فضای پشت این بازی‌ها نداشته‌اند: «شخصیت‌هایی را ابداع می‌کردم و با آنها جهانی را می‌ساختم که من را احاطه می‌کرد و برام تسلی‌بخش بود.»(علیزاده)

همچنین بخوانید:  اکران مستندهایی از دوشان، بویز و آبراموویچ

از گفته‌های مصاحبه‌شوندگان این‌طور بر می‌آید که آن‌ها اصلا میلی به شناختن و دانستن او نداشته‌اند، و آنچه که برایشان جالب بوده و هست-حداقل بنا به گفته‌های مصاحبه شوندگان در محاکات- همان «سیمای مرموز و عجیب یک زن» بوده. کسی که گویی در خواب راه می‌رود. همان سیمایی که کارگردان محاکات را مجذوب کرده است: «جاهایی راه می‌رفت به آتش خیره می‌شد در خیابان‌ها قدم می‌زد و در قسمت‌هایی داستان‌هایش را می خواند با چشم‌های بسته در تمام لحظه‌ها انگار داشت در نمایشی بازی می‌کرد.»(آهنگرانی)


موضوع  مستند چیست؟

دست‌آخر پگاه آهنگرانی عده‌ای را در مقابل دوربین می‌نشاند. فیلم با توصیف شکل پایان یافتن زندگی علیزاده شروع می‌شود. (ببینید، این‌بار زن نویسنده‌ای خودکشی کرده!)، و با تمرکز بر شخصیت «عجیب» و «آشفته» او ادامه پیدا می‌کند: علیزاده در نگاه دیگرانی که در این مستند گرد هم آمده‌اند یک موجود عجیب و جالب است. کسی که کارهای نامعمولی می‌کرده. در خیابان بستنی‌اش را زیر راننده‌ موتوری می‌گذاشته و فرار می‌کرده. رفیق‌باز بوده. مادرش می‌گوید همیشه یک مشت لش‌ولوش دور و اطرافش بودند (و کیمیایی در پلان دیگری می‌گوید که او جزو آنان نبوده). همه وقتش را با دوستانش می‌گذرانده، عاشق جلب توجه، و همیشه در نقش و بازی بوده است. این توصیفات از نگاه دیگران، می‌رساند که روایت در مورد «شخص» علیزاده است. اما حتی همین هم نیست؛ آن‌ها بیشتر در مورد خودشان حرف می‌زنند:

«خوب بود، زن خوبی بود». «قصه‌هاش رو «من» آن زمان ماندنی نمی‌دیدم، اما به‌هرجهت چندتاش ماندنی شد.». ««من» هیچ‌وفت وارد میهمانی‌هاش نشدم، زندگی شبانه‌اش رو هیچ وقت ندیدم. چون اصلا دوست نداشتم این شکل از زندگی رو.»(مسعود کیمیایی)

«شعر رو می‌شناخت، می‌شود گفت شعر «من» رو خیلی دوست داشت. و یکی از بهترین مشاوران شعر بود… «من» اول می‌گفتم تو شعر سرت نمی‌شه دخالت نکن… بعد می‌رفتم خونه فکر می‌کردم «می‌دیدم» راست می‌گه.» (محمدعلی سپانلو)

«خیلی دوست داشت مورد توجه باشه، ولی مورد توجهی رو قطعا بین زنا نمی‌خواست داشته باشه. بین مردا. ولی صادق نبود، این رو نمی‌گفت، به این قضیه تجاهل می‌کرد. حالت ملانکولیک‌اش رو داشت، و به نظر من خودش هم یک‌جوری اون رو تشدید می‌کرد.»(دختر خاله‌اش)

این گفته‌ها هیچ چیز به ما نمی‌گوید جز اینکه که هیچ‌کدام از مصاحبه شوندگان چندان هم از علیزاده نمی‌دانند و تنها همان‌ها که سر زبان‌هاست را تکرار می‌کنند؛ این عادت معمولی است که سخنگویان صرف جایگاه‌شان است که هرچه از دهانشان بیرون بیاید در قاب قرار می‌گیرد.


عوالم فلسفی خانم نویسنده

در جایی از فیلم، قاب روی علیزاده است در حالی که صداهای دیگرانی که در موردش حرف می‌زنند روی هم قرار گرفته‌اند. یک آن باریکه نوری می‌آید که مثلا سازنده قصد داشته پچپچه‌هایی که اطراف او است را به تصویر بکشد، اما مضمون گفته‌های بی‌هدف نشان می‌دهد که این امید هم واهی است. این مستند تا انتها هیچ چیزی جز کنار هم گذاشتن چیزهایی که مستندساز در اختیار داشته ندارد؛ تصویرها و آدم‌ها.

وقتی سازنده «مسئله‌»ای را دنبال نمی‌کند، وقتی با موضوع‌اش هیچ درگیری‌‌ای ندارد(حتی هیچ نشانی از اینکه یکی از داستان‌های او را خوانده باشد در روایت محاکات دیده نمی‌شود)، تعجب ندارد که امکانات و داشته‌ها بر چیزی که ساخته غالب شوند. یک فضای تماما «مردانه» در مستند، نمود روشنی از همان فضایی که او در آن زندگی می‌کرده. فضایی که در خانه ادریسی‌ها وارونه، و در شب‌های تهران و داستان‌هایی چون تالارها به هجو گرفته می‌شود؛ جهانی که علیزاده به گفته خودش، برای تسلی می‌ساخته است. چون دیواری که از فضای واقعی بیرونی جدایش کند. «اطرافیان» علیزاده در مورد این فضا چه نظری دارند؟

همچنین بخوانید:  مروری بر مستند "بازیِ کشتار"

سپانلو می‌گوید: «در کتاباش یک‌جور چیز فلسفیه، یک جور شادیه، غرق شدن در یک زندگی بزرگ‌تره. چون با دید عارفانه، مرگ پایان نیست.»

این گفته‌ها، بی‌هدفی دوربین و روایت، حتی تصاویری که در زمان زنده بودنش توسط جواد کراچی گرفته شده، همگی نیاز به تسلی خانم غزاله علیزاده را یادآور می‌شوند. او جهانی خلق می‌کند که دست‌آخر به زعم یکی از روشنفکران نامی یک‌جور چیز فلسفی به نظر می‌آید مسعود کیمیایی لطف می‌کند و با کلمات خوب و ماندگار ارزشی به خانم نویسنده می‌دهد. از سوی دیگر، کارنامه جواد کراچی که تصاویری از خود علیزاد ضبط کرده نیازی به روایت ندارد. (یک نمونه روایت مهدی قشقایی زاده) بنابراین پگاه آهنگرانی تنها کسی نبود که بدون هیچ ایده‌ای، و صرفا بر پایه مجذوب شدن شخصیت خاص یک نویسنده زن به سراغ او رفته است.


و شاعر موضوع صحبت را عوض می‌کند

ما از غزاله علیزاده چیز زیادی نمی‌دانیم. اینکه بازی‌های خانم نویسنده در زندگی‌اش تا چه اندازه عامدانه و ساختگی بوده. اما فرضیه اینکه علیزاده تمام مدت اطرافیانش را بازی می‌داده، با توجه به فضاسازی داستان‌هایش قابل اعتناست. بخش زیادی از نوشته‌های علیزاده توصیف همین فضایی است که پگاه آهنگرانی با ساخت محاکات، ندانسته به تصویر کشیده است. بخشی از داستان تالارها، صحنه گفتگوی یک روشنفکر با دختر جوانی است که تازه از پاریس بازگشته:

پرویز سر جنباند: «شعرهای مرا خوانده‌اید؟ اعتراف می‌کنم عشق من به شعر است. هیچ هنری را با آن برابر نمی‌دانم. عصاره تمام هنرها، کشتی الام، لنگر وحی.»

پیش‌خدمت لیوان آب پرتقال را آورد و کنار دست افسانه گذاشت. دختر جرعه‌ای با نی نوشید و گفت: «بله حق دارید. شعر غریب مانده. در تمام دنیا نسل شاعران بزرگ رو به زوال است.»

پرویز عرق پیشانی را با دست‌مال سفره خشک کرد. «چه حرف قشنگی زدید، دیگر آن انگشت اشاره رو به انسان نیست. دیشب شعر آخر تد هیوز را خواندم. (دست‌هایش را بالا آورد) جوهر لازم را ندارد. از ته جگر کنده نشده»

«بله او به قرن نوزدهم تعلق دارد»

پرویز جمع‌وجور نشست. اشعار تد هیوز را هرگز نخوانده بود. موضوع صحبت را عوض کرد. «راستی نمایشگاه تابلوهای آبرنگ پرنگ را دیده‌اید؟»[۱] تالارها، از مجموعه با غزاله تا ناکجا. غزاله علیزاده

سپانلو پشت میز کارش نشسته است. دفترها و قلم روی میز پخش شده‌اند. معلوم نیست سوال چه بوده، از شعرهای خودش می‌گوید. اینکه او (علیزاده) شعرهایش را دوست داشته، و از «شعر سر در می‌آورده». علیزاده در «تالارها» با ابداع شخصیت پرویز تیپ یک روشنفکر مرد را به بازی می‌گیرد که تمام تلاشش تسلط بر محیط اطرافش است. همه بازی‌ها و نمایش‌های این تیپ در راستای نمایش شکلی از یک «من» است. بازی‌ای که ناآگاهانه و عینا در بخش‌های زیادی از مستند پگاه آهنگرانی حاضر است. همان آدم‌ها، با همان حرف‌ها.

«شعر رو می‌شناخت، می‌شود گفت شعر من رو خیلی دوست داشت. و یکی از بهترین مشاوران شعر بود… من اول می‌گفتم تو شعر سرت نمی‌شه دخالت نکن… بعد می‌رفتم خونه فکر می‌کردم می‌دیدم راست می‌گه.»[۲]محمدعلی سپانلو، مستند محاکات غزاله علیزاده، ساخته پگاه آهنگرانی

 

۲۱ اردیبهشت سالمرگ غزاله علیزاده است. به همین مناسبت طی امروز و فردا در میدان مجموعه‌‌ مطالبی درباره او منتشر می‌کنیم که می‌توانید آن‌ها را اینجا پیدا کنید.

پانویس‌ها

۱ تالارها، از مجموعه با غزاله تا ناکجا. غزاله علیزاده
۲ محمدعلی سپانلو، مستند محاکات غزاله علیزاده، ساخته پگاه آهنگرانی
5 نظر
  1. بسیار یادداشت خوبی بود.به ویژه بخش مربوط به تیپ روشنفکر مرد و اشاره به داستان تالارها‌. و عجیب که در ساخت مستندی از یک نویسنده به هر چیزی توجه می‌کنند جز داستان‌هایش. بهانه کارگردان به اینکه مرگ و زندگی علیزاده برای او جالبتر از داستان‌هایش بوده هم از آن حرف‌هاست و خلا این بی‌توجهی را به هیچ وجه پر نمی‌کند.
    سپاس از یادداشت خوبتان

  2. درود_غزاله‌علیزاده همسر بیژن‌الهی،شاعر شعر دیگر و عضو حلقه‌یی شاعران موج نو و پدید اورنده‌ی این موج در سینما و مابقی هنرها هم بوده است.شاهری بس توانمند و گیراست.اینگونه میفهمیم که غزاله‌علیزاده میبایست شعر را بشناسد و اینکه مهم‌ترین شخص برای گفتگو با او،بیژن الهی بوده است که در فیلم حتی نام او برده نمی‌شود.(البته شما،منتقد گرامی،نامی از بیژن الهی که نمیبرید،با توجه به نقدتان که چرا از نزدیکان علیزاده صحبت نشده،گفتگوی پگاه اهنگرانی با سلمی‌الهی،دختر علیزاده و بیژن الهی،نامی نمیبرید و از گفتگوهای ایشان گویا خود را بگونه‌ای در امان می‌دارید.(!)بله،کیمیای از دوستان بسیار نزدیک بیژن الهی و علیزاده بوده لست.بگونه‌ایی که در جوانی و قبل از ازدواج هم با این دوتن بسیار مراوده هنری داشته.و بنظرم پگاه اهنگرانی بیشتر یک فیلم در قالب مصاحبه با سینماگران بوده تا اشنایان علیزاده،زیرا بستگان غزاله علیزاده،مطمئنن بجز کیمیایی،بایستی کسانی باشند با بیژن‌الهی هم مرتبط بوده‌باشند.پس میتوانست بهتر انتخاب ککند و شاعران نزدیک بیژن الهی مانند هادی محیط و داریوش کیارس را انتخاب میکرد و مهم‌ترین شخص،شمیم بهار بوده که بازهم میبینیم ایشان حتی صدایش در این مستند نیست،زیرا قدیمی‌ترین دووست و همراه بیژن الهی بوده است.اما نسبت به نقدتان درباره‌ی فیلم مستند جناب‌کراچی،مخالف‌هستم،زیرا بخش کمی از فیلم نشان داده شده است و اینکه علیزاده را در رفتارهایی خاص نشان می‌دهد که برای شما قابل توضیح و حل شدن نبوده،پس پی به ان نبرید یا نخواستی ببرید.(فارغ از خواندن داستان و رمان‌های خانم علیزاده،رفتار این زن،پس از فروغ فرخزاد،بلی، بزرگترین زن تاثیر‌گزار زمانه می‌باشد و جز مهم‌ترین انسان‌های دوران‌ش و بعد از ان.(جز مهم‌ترین بودن،فارغ از زن یا مرد بودن).غزاله علیزاده،دذرای پدر و مادری مذهبی و اگاه و روشن‌فکر بوده که ددر خراسان زیستی عاشقانه و تحت تاثیر زندگی سنتی و مذهبی‌عارفانه داشته اند و ایشان هم در قاب ان تعلیم و تربیت رشد کرده و جاهای بسیاری از ان زندکی خلاف میل ایشان شده که بواسطه‌ی ان‌ها،به خلاقیت و توان نوشتن خودش پی برده و این مسئله‌ی خلق خفه‌اش را بدینسان به روایت کشانده‌.اما غزاله را برای نقد باید از ابتدا خواند تا بتوان فهم کرد ایا قدمی در داستان و ادبیات ایران توانسته بردارد یا نه.؟(به نظر من و خواندن داستان‌ها و رمان‌هایش،بلی،ایشان بلحاظ رشد شخصیتی،بشدت در مسیر درست و خلاقانه‌ی هنر قرار داشته و تمامن در زندگی‌اش،رفتار بسیار هنری بکار گرفته بوده و با همین اوصاف پس از ملک آسیاب به خلق خانه‌ی ادریسی‌ها و دو منظره و در اخر شب‌های طهران می‌رسد._غزاله علیزاده،کسی است که میتوان برای روز مرگ،به او اندیشید و نهراسید._خشایار عالیپور_هادی_)

  3. ممنون از یادداشت خوبتون. طرح مسئله به بازی گرفتن دیگران به وسیله بازیگری به مثابه روشی برای قابل تحمل کردن فضای زندگی، شخصیت رکسانا در خانه ادریسی‌ها رو برام تداعی کرد. بازیگری و بازی دادن دیگران از ویژگی های اصلی شخصیت رکساناست. و اینکه در طول رمان درمی‌یابیم چرا و چطور چنین روشی برای تاثیرگذاری در فضای زندگی انتخاب و اعمال می‌شه و چه کارکردی داره. باز هم ممنون از یادداشت تامل‌برانگیزتون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗