خروج انگلستان از اتحاديه اروپا نهتنها بهتزدگي ديويد كامرون، نخستوزيري اين كشور را در پي داشت بلكه همه ناظران و تحليلگران بينالمللي در سراسر دنيا را شگفتزده كرد. در طول دو ماهي كه از اعلام نتايج اين رفراندوم گذشت تحليلگران مختلف در حوزههاي گوناگوني در اينباره به اظهارنظر پرداختند، در اين ميان اما نظر مهمترين فيلسوف زنده دنيا از اهميتي خاص و منحصر به فرد برخوردار است.
پیشنهاد ترک اتحادیه اروپا مولود وحشتزدگی است. باید دانست که استدلال پشت پرده این وحشتزدگی، عجولانه و ضعیف است و باید فهمید که هول و اضطراب بهندرت ثمره خردمندانهای به بار میآورد.
شرق| «گفتوگوی حاضر با ولفگانگ اشتریک، متفکر آلمانی، گرچه در بحبوحه مذاکرات یونان صورت گرفته و ردپای بحثهای روز در آن به چشم میخورد ولی به جهت ایدههای اشتریک درخصوص اروپا، حائز اهمیت است. گذشته از آن، مسئله یونان فقط به این کشور خلاصه نمیشود و آینده اسپانیا، پرتغال، ایتالیا و جهانی را دربر میگیرد که «ریاضت اقتصادی» اصل بیچونوچرای آن است. ولفگانگ اشتریک در مصاحبهای با جولیانو باتیستون در مجله لسپرسو (هفتم ژوئیه ٢٠١٥) استدلال میکند که اگر بخواهیم از دور باطل اروپا با بازار آزاد محکوم به ریاضت اقتصادی خارج شویم باید با یک برتونوودز اروپایی نو شروع کنیم و یورو را بهعنوان یک پول واحد کنار بگذاریم. «یورو مساوی با اروپا نیست»؛ ولفگانگ اشتریک این جمله را پایهای برای تحلیل دقیق از مذاکرات بر سر بدهی یونان میداند. مدیر مؤسسه ماکس پلانک برای مطالعات جوامع در کلن توضیح میدهد که «مساویدانستن پول واحد با اروپا فقط یک ایدئولوژی است و در خدمت پوشاندن منافع معمول». منافع کشورهای شمال اروپا دربرابر منافع کشورهای جنوب؛ منافع سرمایه مالی بینالمللی دربرابر منافع مردمان مدیترانه؛ منافع «اهل بازار» (market people) دربرابر منافع «شهروندان» (state people)؛ منافع سرمایهداری در برابر منافع دموکراسی. برای نویسنده کتاب «خرید زمان: بحران بهتعویقافتاده سرمایهداری دموکراتیک» مورد یونان صرفا نمایانگر جدیدترین شکل فرایند ازبینبردن نظام سرمایهداری دموکراتیک پس از جنگ جهانی دوم است. یعنی نظامی که تلاش کرده دموکراسی و سرمایهداری را در پیوندی شکننده و بیثبات کنار هم نگه دارد و به پیمانی اجتماعی منجر شده که اکنون دیگر از بین رفته است؛ حتی در خود اروپا. و دقیقا بهخاطر اتحادیه اروپایی که به «موتور آزادسازی سرمایهداری اروپا و ابزار نئولیبرالیسم» تبدیل شده است و به دلیل پول واحدی که در خدمت «منافع بازار» است. از نظر ولفگانگ اشتریک، یکی از تأثیرگذارترین جامعهشناسان حال حاضر، اگر بخواهیم از دور باطل اروپای مبتنی بر بازار آزاد محکوم به ریاضت اقتصادی خارج شویم، باید با کنارگذاشتن یورو بهعنوان پولی واحد شروع کنیم. با یک برتونوودز اروپایی نو.»
برخورد اروپا با بحران پناهجویان بیش از هر چیز تناقضاتی را درون اروپای متحد آشکار کرده است؛ با سیاست «عقبراندن مهاجران غیرقانونی» از مرزهای اروپا و یا گیر افتادن مهاجران در «اردوگاهها» همراه با جیره ناچیز غذایی و ترس از حملات نژادپرستانه و یا با کنترلهای مرزی که آمار مرگومیر در منطقه مدیترانه را بالا برده است، چگونه میتوان از همدلی و همراهی بشردوستانه اروپایی سخن گفت؟ اوضاع وخیم پناهجویان آنقدر بالا گرفته است که اروپا ناگزیر شعار «مقدم پناهجویان گرامی»را تکرار میکند. اما به نظر میرسد که این لحظهای گذراست که توانایی تغییر ایدئولوژی مسلط بر اروپا را که سبب این بحران شده ندارد. در این وضعیت «نباید انتظار داشته باشیم شوک لحظهای و زودگذر فاجعه و ویرانی به جای ما تصمیم بگیرد و بر وظیفه سیاسی ما سرپوش بگذارد.»
نویسنده در این یادداشت ایده غالب در کشورهای اروپای شرقی درباره پناهجویان را به چالش میکشد و آنچه که در زیر و روی سنگفرشهای زیبای این کشورها جریان دارد، به شکلی دیگرگونه بازگو میکند. در همین راستا به فراموشی اروپاییان اشاره میکند و اینکه چگونه در زمان جنگهای جهانی بیشترین مهاجر را به کشورهای دیگر فرستادند و حالا نژادپرستی در اروپای امروز به شکلهای تازهتری خود را نمایان میکند. اروپایی که ادعای اتحادیه دارد ولی در اینگونه لحظات از قضا مرزها را پررنگتر از پیش میکشد.
مردم اروپا از سیاستهای ریاضتی به تنگ آمدهاند، اما محاصره نهادهای مالی اتحادیه اروپا به اراده تغییر آنها مجال بروز نمیدهد. بروز گاهوبیگاه آن در همهپرسی یونان، در اسپانیا، انگلیس و گوشهوکنار اروپا نیز نتیجهای جز تکرار همان داستان قدیمی نولیبرالیسم دربر نداشته است. همین روند این روزها در قبال مهاجران نیز مشاهده میشود. اراده مردم به استقبال از آوارگان جنگزده مابهازایی در سیاستهای دولتهای اروپایی نمییابد. «اتیین بالیبار» به دو امکان «اساسا ناسازگار با هم» در آینده اروپا فکر میکند: نولیبرالیسم و فروپاشی اجتنابناپذیر متعاقب آن یا بدیلی دموکراتیک که «معنایی تازه به فدرالیسم اروپا میبخشد».